یک پرنده

 

قفسم رامشکن

تومکن آزادم

گررهایم سازی

به خداخواهم مرد

من به زنجیرتوعادت کردم

بارهادرپی این فکرکه درقلب توام

باتواحساس سعادت کردم

تومحبت کن وبگذارکه تاعمری هست

من بمانم چواسیری به حریم قفست...

 

|چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۳/۲۲| ۱۰:۵۳ ق.ظ|پرنده|

 

 


راز مرا برای کسی بازگو مکن

دیدار ما تصور یک بی نهایت است

♥#فاضل_نظری


🍂غروب پاییزی تون بخیر ‌🍁

|جمعه ۱۳۹۹/۰۸/۰۹| ۳:۵۷ ب.ظ|پرنده|

 


‌♥♥♥
#عشق من در سفر عشق خطر باید کرد

سینه را بر سر مقصود سپر باید کرد

از #شب و ظلمت و از ظلم نباید ترسید

تا به خورشید فقط ذکر سحر باید کرد

به وصال دل از این راه خبر باید داد

و #جهان را هم از این راز خبر باید کرد

تیغه ی درد اگر از رگ و جان داشت گذر

عاقبت از لبه ی تیغ گذر باید کرد

عشق من در سفر عشق خطر باید کرد

موج در موج اگر شاهد دریا باشیم

قطره قطره به دل دوست اثر باید کرد

از سفر جز #هنر عشق نباید آموخت

از دل خود به دل دوست سفر باید کرد

عشق من در #سفر عشق خطر باید کرد

یار من چرخ به دلخواه نخواهد چرخید

تا بدانی به چه تدبیر هنر باید کرد

فتح این قله ی #آزاد به آسانی نیست

#عشق_من_در_سفر_عشق_خطر_باید_کرد‌‌


🍁پاییزتون پر از عشق و عاری از غم 🍂

|جمعه ۱۳۹۹/۰۸/۰۹| ۳:۵۶ ب.ظ|پرنده|


""مادری که از نوزادش جدا شده بود تویه فیلم گفت: اگه میدونستم الان یه گوشه ای افتاده و مرده ، خیالم راحت تربود تا اینکه نمیدونم کجاست و چه بلایی سرش اومده ...‌""

این یه واقعیته ‌
ما به اشتباه، مرگ رو ته سیاهی میدونیم ‌
گاهی،  مرگ آرزوی کسی میشه که زندگی روی خوشی بهش نشون نداده‌


"زندگی نکردن" مثل یک کابوس سیاه ، فرسنگ ها از "مرگ" جلوتره ، توی میزان ترسناکی ‌

زندگی نکردن یعنی 
تو زنده ای ‌
اما طعم حیات رو ‌
طعم وجود داشتن رو ‌
طعم دوست داشتن و دوست داشته شدن رو نمیچشی! ‌


مرگ که چیزی نیست ‌
زندگی نکردن ، هزاربار دردناک تره ‌
‌‌

#یک_پرنده


برچسب‌ها: عشق, پرنده, عکاسی, بوکه
|سه شنبه ۱۳۹۹/۰۸/۰۶| ۲:۱۳ ق.ظ|پرنده|


از تو فقط یه #عکس معمولی دارم ‌
عکسی که حتی توی اون #چشم هات واضح نیست ‌
هربار میخوام توی خیالاتم باهات حرف بزنم خوب به عکس نگاه میکنم تا بتونم توی ذهنم بازسازیش کنم ‌
ولی همیشه یه جای کار میلنگه ‌
بی خیال تصور کامل صورتت میشم ‌
همینجوری ...کنارم تصورت میکنم ‌

مهم نیست که تو نمیشنوی ‌
نه اینکه مهم نباشه ‌‌
آخه من که کاری نمیتونم بکنم ‌
تو به اندازه ی یک جهان کامل از من دوری ‌
مهم نیست که کاری نمیتونم بکنم ‌
همینکه توی خیالاتم میتونم باهات حرف بزنم  حالمو بهتر میکنه ‌
انگار دارم حرف هامو یه گوشه ای از این دنیا ثبت میکنم ‌

چند وقته از آدما دور شدم ‌
این خاصیت آدماییه که توی #خیال زندگی میکنن ‌
آرامش من توی خیالاتمه ‌
چرا باید بیشتر وقتمو بیرون از اونجا بگذرونم ‌
به جز آب دادن به گل ها و دونه ریختن واسه ی کبوترها چه کار مهم دیگه ای توی این دنیای واقعی هست؟ ‌

حتی همون لحظه های کوتاه که توی دنیا هستم میبینم خیال تورو که گوشه ی تاریک ذهنم چنباتمه زده و منتظره تا باز برم سراغش ‌

مسخرس ‌!
من با تو کلی #خاطره دارم و تو اصلا نمیدونی که من وجود دارم ‌
کی تعیین میکنه که چی مسخره است! ‌
اصلا شاید برعکسش مسخره تر باشه! ‌
وقتی دونفر همو میبینن و میشناسن و کنار هم ان ‌
دیگه نمیتونن خیالپردازی کنن ‌
میان توی دنیای واقعی و به غیر از وقت هایی که به گل ها اب میدن و به کبوترها دونه ، همش باهمن...با هم حرف میزنن با هم قدم میزنن ...‌
ولی وقتی برای خیالاتشون ندارن ‌

خیالات من همیشه #تاریکه ‌
حتی وقتی دارم صبح رو تصور میکنم ‌
نمیدونم اشکال کار کجاست ‌
ولی من #تاریکی رو #دوست دارم ‌
اینجوری #منطق خیالاتم بهتر جوردرمیاد ‌
مخصوصا وقت هایی که نمیتونم همه ی اجزای وجودتو کامل تصور کنم ‌
تصورم میگه: اشکال نداره اون قسمتش افتاده تو تاریکی و دیده نمیشه ‌

من و خیال نصفه و نیمه ی تو ‌
از خیلی از واقعی های بدون خیال ، خوشحال تریم ‌‌

ولی شکل خوشحالی من فرق میکنه ‌
یکمی درد داره و همیشه چند قطره #اشک همراهشه ‌
دلهره و #بغض هم که همیشه هست ...‌

خیالات خیلی خوبن 
فقط تاوقتی که یه نور نیاد و ناقص بودن تصویر تو توی ذهنمو به رخ منطق خیالم بکشه ...‌
اون لحظه به دنیای مسخره ی واقعی ها حسودیم میشه و #آرزو میکنم ‌
کاش منم مثل بقیه بودم ‌
آرزویی که اصلا دوسش ندارم ‌

#یک_پرنده‌


برچسب‌ها: پادکست, متن, انشا, عکاسی
|یکشنبه ۱۳۹۹/۰۸/۰۴| ۲:۵۶ ق.ظ|پرنده|

 

 





وقتی حالت از همیشه بهتره

وقتی بی دغدغه خوابت میبره

وقتی هر چی شبه از تو روشنه

وقتی خنده تو چشات موج میزنه

وقتی زندگی باهات کنار میاد

یکی مثل من دوستت داره زیاد

وقتایی که روبه راه همه چی

فارغی از زد و بند و کی به کی

#یادت_نره_یادم_کنی_با_حوصله_شادم_کنی

سمت من هوای زندگی تره

قایق سوخته رو آب شناوره

سمت من فردا یه تکرار دیگست

پشت هر دیوار یه دیوار دیگست

تو که اون سمت یه جای دیگه ای

غرق آفتاب و هوای دیگه ای

وقتی از امید و زندگی پری

غصه هیچ کسی رو نمیخوری

یادت نره یادم کنی با حوصله شادم کنی

یادت نره یادم کنی با حوصله شادم کنی...‌



#یک_پرنده
#شاهین‌
#مجاز‌
#خیال


برچسب‌ها: مجاز, عشق, شاهین, یادت_نره
|جمعه ۱۳۹۹/۰۸/۰۲| ۳:۳۰ ق.ظ|پرنده|



ای کاش خیال ها اینقدر انتزاعی نبودند!‌
اون وقت خیالاتمو نشونت میدادم ‌
اینجوری دیگه نیاز به توضیح نبود‌
توی خیالات من ‌
همه چیز ‌
همونجوریه که من میخواستم ‌
من و قلبم و تو ‌
هر کس سر جای خودش‌ ‌
اما 
خیالات کمرنگ میشن ‌
اونقدر که حتی خودمم به سختی میبینمشون ‌
اگه خیلی تاریک بشه ‌
پشت چشم هام ...‌
اون ته ته ها ‌
بازم میتونم خیالتو بسازم ‌‌
ولی بازم کمرنگه ‌
خیلی انتزاعی تر از اونه که گرمای وجودت توی زمستون ساختگی خیالم حس بشه ‌
اما زمستونش خیلی واقعیه ‌
اونقدر که یخ میزنم و ‌
بی خیالِ خیالاتم میشم‌....‌‌
یه بار دیگه ‌
یه بار دیگه ‌
و یه بار دیگه ‌
اجزای وجودتو توی فکرم میسازم ‌
حالا همه چیز عالیه ‌
ای کاش خیالات... اینقدر انتزاعی نبودند


#یک_پرنده

 

"پرنده ی خیال من نشسته در حوالی ات..."


 


برچسب‌ها: خیال, رویا, عشق
|چهارشنبه ۱۳۹۹/۰۷/۳۰| ۶:۲۴ ق.ظ|پرنده|



کلاس دوم ابتدایی بودم ‌
معلم گفت : بچه ها به نظر شما به چه روش هایی آب از بدن ما خارج میشه ‌
همه دلشون میخواست سریع بگن: جیش ‌
ولی این بی ادبانه تر از اون بود که بشه سر کلاس گفت ‌
من یهو گفتم: با گریه کردن! اشک! ‌
معلم مون گفت: اممم آره خب ولی اون توی کتاب تون نیست ‌" چون ممکنه یه آدم هیچ وقت گریه نکنه" ‌


الان بیست و چهار سالمه ‌
معلممون دروغ گفت ‌
هیچ آدمی نیست که هیچ وقت گریه نکنه ‌

#یک_پرنده


برچسب‌ها: اشک, پرنده, گریه, معلم
|سه شنبه ۱۳۹۹/۰۷/۲۹| ۳:۵۱ ق.ظ|پرنده|

من دختر شیرین سخن دوره ی قاجار

تو پست مدرنی و مضامین دل آزار

من اهل دل و چای هل و لعل نگارم

تو اهل شب و شعر سپید و لب سیگار

من فلسفه ی عشقم و اشراقی محضم

تو عقلگرا چون رنه و نیچه و ادگار

من پنجره ای رو به غزل... خواجه ی شیراز

تو سخت ، پر از خشتی و مانند به دیوار

با این همه عاشق شده ام دست خودم نیست

من دختر شیرین سخن دوره ی قاجار

|سه شنبه ۱۳۹۴/۰۲/۰۱| ۱۰:۲۵ ق.ظ|پرنده|

وقتی پرمیشوی از حرف...

نیازمند میشوی...

نیاز ب تخلیه داری...

تخلیه ی یک فصل حرف که دردلت انباشته شده...

نیاز ب دوگوش شنواداری...

اما کو...

این روزها فقط باید تایپ کرد..

تایپ کرد...

عشق را تایپ کرد...

دلتنگی راتایپ کرد...

سکوت را...

وتمام زندگی را تایپ کرد

ومنتظر ماند تا شاید از میان لایک ها، کسی پیامی گذاشته باشد ک تبلیغاتی نباشد...

 

 

......................................................................................................................................

چیزهادیدم من روی زمین..

من حصاری دیدم که رویش نوشته بود:خطرمرگ،نزدیک نشوید

اما پشت حصار...کارگران مشغولند

 

 

 

 

 

 

 

|سه شنبه ۱۳۹۴/۰۱/۲۵| ۱۰:۵ ق.ظ|پرنده|

MiSs-A