پاییز رسید

پاییز می‌رسد که مرا مبتلا کند

با رنگ‌های تـازه مــرا آشنا کند
پاییز می‌رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچـــه جا کند
او می‌رسد که از پس نه ماه انتظار
راز ِ درخت باغچـــه را برملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه‌هــای تازه بیــارد ، خـدا کند
او می‌رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قـول داده است بـه قــولش وفا کند
پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است
جــز این کــه روز و شب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها
یک فصل را بخاطر او جا به جا کند
تقویـم خواست از تو بگیرد بهـــار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش ... ، صدای پای خزان است، یک نفر
در را بـــه روی حضــرت پاییــــز وا کند...

پاییز خجسته باد


http://neshate-koohestan.blogfa.com                                  آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانی‌ست.
ورجز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، پائیز .

مهدی اخوان ثالث

بهار عاشق

پائیز ؛ بهاری که عاشق شده است

روز دختر

آرام دخترم ، روزت مبارک

صدای پاییز می آید

پاییز با همه ی پریشان حالی اش هرگز به خوش آب و رنگی بهار حسادت نمی کند

پاییز رنگ خودش را دارد

و با همان رنگ پریدگی برگها

و دستهای خالی درختانش

به خدا نزدیکترست

برگ پاییز زیر درد له شدن توسط رهگذران،فریاد می کشد

آنسان که سینه ی من هنگام درد ، خدا را فریاد میکند...




کوه یخی

 
من که تو آسمون تو
حتی ستاره ندارم

کجا برم که بی تو من
یه راه چا ره ندارم

عشق تو مثل آتیشه
خودت ولی کوه یخی

عشق تو عشق آخره
عشق دوباره ندارم

تو که خودت ستاره ای
یا که یه راه چاره ای

اگه ازم جدا بشی
همون عشق دوباره ای

نگو ستاره گم شده
تو آسمون تار من

نگو پرنده کشته شد
با زخم های شکار من

من که با ترانه هام
لحظه به لحظه با تو ام

نگو نموندی تا ابد
تو هر نفس کنار من

این که میگم بهانه نیست
محال عاشقانه نیست

بدون که عاشقی فقط
نوشتن ترانه نیست

عشق و دوستی

 

عشق در لحظه پدید میاد

و دوست داشتن در امتداد زمان

و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است

 

 

رویای پرواز...

 

پرنده لب تنگ ماهی نشسته بود و به ماهی نگاه میکرد و می گفت :

تو که سقف قفست شکسته

چرا پرواز نمی کنی؟

 

 

بیادت هستم...

 

بی هیچ دلیلی بیادت هستم

تا نقض کنم

قانونی را که هنوز علت می طلبد

 

 

سرد است ...

 

 

اشکهایم که سرازیر میشوند

دیری نمیپاید که قندیل می بندند

عجیب سرد است هوای نبودنت...

 

 

 

سلام بر پاییز...

سلام بر پاییز

سلام بر عشق

سلام بر تک برگ رنگارنگ

سلام بر صدای خش خش ضربان قلب ما

سلام بر آنچه ناپیداست

دوستت دارم پاییز من


خورشید باش

عشق

عشـــق یعنی انتـــظار و انتــظار        عشـــق یعنی هر چه بینی عکـس یـار

عشـــق یعنی شـب نخفتن تا سحــر          عشـــق یعنی سجــده ها با چشم تـر

عشـــق یعنی دیـده بر در دوختــن        عشـــق یعنی از فــراقش ســوختن

عشـــق  یعنی ســر به در آویختــن         عشـــق یعنی اشــک حسـرت ریختن

عشـــق یعنی لحظـــه های ناب ناب         عشـــق یعنی لحظـــه های التهـاب

عشـــق یعنی بنــده فــرمان شدن         عشـــق یعنی تــا ابـــد رسوا شدن

عشـــق یعنی گم شدن در کوی دوســت         عشـــق یعنی هر چـه در دل آرزوست

عشـــق یعنی یــک تیــمم یک نماز         عشـــق یعنی عــالمـی راز و نیــاز

عشـــق یعنی یــک تـبسم یـک نگاه        عشـــق یعنی تکیـــه گاه و جان پناه

عشـــق یعنی سـوختن یـا سـاختـن        عشـــق یعنی زنــــدگـی را باختن

عشـــق یعنی همچو من شیـدا شـدن         عشـــق یعنی قطـــره و دریـا شدن

عشـــق یعنی پیــش محبـوبت بمیر          عشـــق یعنی از رضـایــش عمـر گیر

عشـــق یعنی زنــدگــی را بندگی         عشـــق یعنی بنـــدگـی آزادگـی

تو مرا ...

 

تو مرا یاد کنی یا نکنی

باورت گر بشود یا نشود

حرفی نیست

اما من

نفسم میگیرد

در هوایی که نفس های تو نیست

 

بايد كسي باشد

هميشه بايد يک کسي باشد که معنی ِ سه نقطه های انتهای جمله هایت را بفهمد...
همیشه باید کسی باشد !
تا بغض هایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد !
باید کسی باشد که وقتی صدایت لرزید ! بفهمد!
که اگر سکوت کردی بفهمد !
باید کسی باشد ! که اگر بهانه گیر شدی ! بفهمد !
باید کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن ! نبودن ! بفهمد !
باید کسی باشد ! که اگر حرف های بی معنی زدی بفهمد !
همیشه باید کسی باشد .............!

برگ زرد ...

 

در آن هنگام که دستان نسیمی سرد

ز روی سنگفرش هر خیابان

می برد پوسیده برگی زرد

در این اندیشه می مانم

اگر روزی بیوفتم از دو چشمانت

کدامین باد خواهد برد

تن زرد فرو پاشیده من را ......

 

دوست من سلام

خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟

دل تنگی های من

سلام
خوبین ، شده گاهی دلتون بگیره ، بخواهید با یکی هم صحبت بشید ، شده دوستتون دچار غم شده ، بخواهید یه جورایی بگید شما رو هم در غمش شریک بدونه ، الان ایجوری شدم ، دوست به یه دوست همین حرفها رو بزنم ، می دونم اون دل تنگی هاش خیلی بزرگتر از منه ، شده کسی از کنارتون برای همیشه بره ، اونم یه عزیزی رو برای همیشه از دست داده ، چی باید بگم ، سکوت می کنم می دونه که در سکوت من حرف های ناگفته زیادی است ...............
بدون که غم تو هم غمه منه ، امیدوارم این آخرین غمی باشه که دل کوچیکت رو آرزده می کنه

پاییز همیشه ماندگاره

پاییزه داره می ره که تو خاطره ها جا خوش کنه ،
می دونی که پاییز همیشه هستش ،
کجاست تو قلب من و تو ،
تو خاطراتمون و توی احساس و عواطف مون .
   پاییز همیشه دوست داشتنی خواهد ماند ،
   صدای قدم هامون در جاده های پاییزی همیشه تو حافظه خاطراتمون ماندگار خواهد ماند .
            وقتی به برگهای جدا شده و جدا نشده از درخت نگاه می کنم تو رو تو ذهنم به یاد می آرم ،
            می دونم که یکی هست که عاشق پاییزه ،
            عشقی که حتی در سرمای زمستان هم اونم گرم نگه می داره ،
            نوای پاییزی همیشه مانند ماه ناز خواهد کرد ،
            آخه اون عین نازه ،
            اصلاً خورشید نازه ،
           خودش می دونه که پاییز هم مثل خودش بسیار نازه ، 

بدونه مثل پاییز دوسسشش دارم


تولد نوای پاییز مبارک

وقتی به دوستی ها فکر می کنم احساس می کنم بهترین لحظات زندگی همان لحظاتی است که با دوستان خنده ام ، وقتی به لحظات می اندیشم به فکر دوستانی هستم که با آنها بوده ام ....
وقتی به فصل های سال فکر می کنم نمی تونم به پاییز فکر نکنم ، و وقتی به پاییز فکر می کنم نمی تونم به دوستان با پاییزانم فکر نکنم ، گاهی آدما لحظات کوتاهی در کنار هم هستند ولی من احساس می کنم وقتی که در کنار دوست پاییزی هم نیستم به او فکر می کنم و وقتی به او فکر می کنم نمی تونم از واژه های احترام و دوست داشتن به راحتی بگذرم . ....

حالا اگه روز تولد اون دوست فرا برسه من چکار باید بکنم ، شادم می تونم شادی هام اعلام کنم ، می تونم بهش بگم تولدت مبارک ، یا نه می تونم کمی باهاش بخندم

دوست پاییزی ام

تولدت را از صمیم قلب تبریک می گم

آوا

من نيستم ...

صبح روزي ، پشت در مي آيد و من نيستم

قصه دنيا به سر مي آيد من نيستم

 

يک نفر دلواپسم اين پا و آن پا مي کند

کاري از من بلکه بر مي آيد و من نيستم

 

خواب و بيداري  خدايا بازهم سر مي رسد

نامه هايم از سفر مي آيد و من نيستم

 

هرچه مي رفتم به نبش کوچه او ديگر نبود

روزي آخر يک نفر مي آيد و من نيستم

 

در خيابان در اتاقم روي کاغذ پشت ميز

شعر تازه آنقدر مي آيد و من نيستم

 

بعد ها اطراف جاي شب نشيني هاي من

بوي عشق تازه تر مي آيد ومن نيستم

 

بعد ها وقتي که تنها خاطراتم مانده است

عشق روزي رهگذر مي آيد ومن نيستم

جزوي از زندگي

در زیر باران

قدم زدن

در دریای آبی

شنا کردن

از دوست شاخه ی گل گرفتن

احوال بیماری جویا شدن

زیر بار حرف وحدیث

دیگران

زیر لب نجوا کردن

نور امید در دل پیدا شدن

من نمی گویم اینها را ...

اینها جزوی از زندگیست

باز هم پاییز  .......... رسيدنت مبارك

باز هم پاییز

فصل نوا بعدش آوا بعداز اون فصل هردوشون

 

فصل باد و برگ و باد و برگ . . .

cid:77B2B294-D469-4B80-8006-CABA71288CEF 

 

فصل رنگ و رنگ و رنگارنگ. . . 

cid:208AE3B3-8E43-460F-8B9A-A96046EE00E9

   

فصل نیمکت

cid:B4C3F343-7D17-4B32-85E7-9834D111CBE0

فصل مشق و

 

cid:5EF7ECF1-887C-4BE8-977F-732A14E154EA

مشق و

 

cid:60227590-D37C-4250-8FF2-0E5742CC6ABC

 

عشق و

cid:4CB03B42-5147-46AB-8B8E-715142D70D07

عشق و

 

 

 

cid:787C2803-EBC3-4BE5-97AB-2A2C13BF0517

انار . . .

 

 

cid:13330C73-1038-482D-8748-677C1D7E8FF5

 

 

فصل باز باران با ترانه

 

cid:50533087-D0C1-47B7-B64F-1EE3F88C5E25

 

با گوهر های فراوان. . ..

cid:8604127B-AE05-4C2E-A428-366F5879686B

 

فصل چتر و خیس

 

 

cid:712FD000-80EC-468F-BF91-5D79EB360B88

 

فصل شیدایی

cid:79EB7ED3-C75C-4647-8F1E-DB62447A2E56

 

و انتظار. . .

 

cid:C6188335-0177-49C8-8780-3605FAA91EEE

 

فصل مهر

cid:045BC94A-BC98-45DE-B473-A6BC2E6F9FA7

 

و مهرگان

 

cid:2AF561C9-84CA-4F02-848C-AEED91E89E5F

 

فصل یلدا

 

cid:288107D5-4A9F-49A3-B192-787DCDCFF389

 

و چله . . .

cid:4D41A9F2-2A57-4A27-9BF0-DC576F3C63B4

 

 

 

پاییز «پادشاه فصلها»

 

cid:FEDC5B3F-05B9-449A-8315-43D39880DAA8 

فرخنده باد

دوست ....... پاييز مبارك

دوست تقدیر گریز ناپذیر ما نیست. برادر خواهر پسر خاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد.دوستی انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن  به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود
با دوست مي توني تو جاده پاييزي قدم بزني بدون اينكه گذشت زمان را حس كني ،‌ با دوست مي توني كنار رودخونه ساكت بشيني بدون اينكه سردت بشه ، با دوست مي توني به گردش بري بدون اينكه بدوني مقصدت كجاست ، و مي توني سرتو بزاري رو شونه هاي دوست و آرام به گريه كردنت ادامه بدي فقط براي اينك دوست يك دوست است .

با دوستانمان می توانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم و سکوت کنبم
با دوستانمان می توانیم درددل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند. از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم. و اگر مدتی بعد تر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم. با دوستانمان می توانیم بگوییم: امشب بیا خونه ما دلم گرفته و اگر شبی  دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم :امشب نیا حوصله ندارم. با دوستانمان می توانیم بخندیم  می توانیم گریه کنیم  می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم  می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم می توانیم شادی کنیم می توانیم غمگین شویم می توانیم دعوا کنیم.
می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است.و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مرد لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عذا بدانیم. با دوستانمان می توانیم قدم بزنیم   می توانیم نصفه شب زنگ بزنیم  و بگوییم : پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟ بگوییم :حرف نزن فقط بیا.  ووقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم
با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم  کاری نکنیم جایی نرویم و فقط از اینکه هستند خوشحال و خوشبخت باشیم

مرا رها کنید ...

 

آرزویم چیست خود نمیدانم
فقط به یک چیز می اندیشم
و آن رهایی از بندی است که خود ساخته شده
بندی که چنان مرا در خود گره زده که توان جداشدن ندارم
افکارم در هیچستانی ژرف فرو رفته
نمیدانم به چه جرم در بندم
مرا رها کنید
مرا از چیزی که نمیدانم چیست رها کنید....

 

با دست برگ باید دست داد

با دست برگ
باید دست داد .
این دستهای شاکر و شیدا
پیوسته رو به بالا
پیوسته رو به نور
رگهایشان شمرده و شفاف
خطوط سالمشان
پشت و رو یکی
همه پیداست
از نور مایه ی جان می گیرند
در نور مای ی جان می بخشند
شب از خصومت آنان می داند
مردانه یاور روزند
مردانه خصم شب
این دستها هرگز
در جیب دوست
در دست غیر نلغیزده اند
هرگز ورود نا مبارک خنجر را
در پنجه های خویش رخصت نداده اند
هرگز در آرزوی جواهر نبوده اند
هرگز گدایی مکنت نکرده اند
در ورطه ی دهان پر خور و بلعنده
هرگز نرفته اند
اوراق ظلم
امضای برگ را
هرگز ندیده است
جای فشار پنجه ی آنان
روی گلوی هستی انسان
هرگز نبوده است
در دسته بندی سودا
دستان صاف و باز
راه ندارند
وارد به نبض زندگی سکه نیستند
و پرده های توطئه را
در اتاق سود نمی آویزند
بازار روز
کالای قیمتی اکسیژن را
همواره رایگان
از دست برگها دریافت می کند
هوا از آنان پاکیزه است
سبز بلورشان را
صابون عطر سپیده دمان می شوید
دست گشاده
با سینه ی گشاده
با دل ربانی
رگهایی از قرابت دیرین
رگهایی از یگانگی جوهر دارند
دست درخت و برگ
پر از مراوده ی این رگهاست
با دست برگ دست باید داد
با دست برگ دست ارادت باید داد .

تنها مردن

وقتی كه دیگر نبود ، من به بودنش نیازمند شدم.

 وقتی كه دیگر رفت ، من به انتظار آمدنش نشستم .

 وقتی كه دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد، من او را دوست داشتم.

وقتی او تمام كرد ، من شروع كردم.

 وقتی او تمام شد ، من آغاز شدم

  و چه سخت است تنها متولد شدن...  

مثل تنها زندگی كردن...  

مثل تنها مردن

شجاعت يعني ..... !

اولین نفری بود که برگه امتحان انشایش را به معلم تحویل داد.

در برگه امتحانش تنها یک جمله نوشته شده بود.

« شجاعت یعنی این ».

موضوع امتحان انشا شجاعت بود!


تشنه ی عشق ...

 

مترسک گفت:

گندم  شاهد باش مرا برای ترساندن آفریدند

اما من تشنه ی عشق پرنده ای بودم

که سهمش از من گرسنگی بود

 

الفباي زندگي

خورشيد را باور دارم حتي اگر نتابد....

به عشق ايمان دارم حتي اگر آن را حس نكنم

به خدا ايمان دارم حتي اگر سكوت كرده باشد