حیات خلوت یک پرنده

اینجا زندگی خالی می شود از هر خلوتی

حیات خلوت یک پرنده

اینجا زندگی خالی می شود از هر خلوتی

نبض عشق

 نبض عشق کوچه را که می گیری یادت باشد پای آبله را ریگ ها عیادت کردند. 

خاطرت می آید اینجا همان شهری بود که بر فرازش پرواز کردیم.

داغی ریگ ها مبارک و زیباست.

دل داغ نبینی


...

یک پرنده

افطار

شهر در سکوت فرو رفته

 دلها آرام گرفته 

نماز بر پاست

 هیاهوی سکوت نماز، شهر را روشن می کند.

 بی قراری دلها در آغوش آسمان پهناور 

تپشی ستاره وار از مهربانی هاست

افطار قبلهای ناآرام را اینگونه تماشا می کند.

آرامش بخش هستی...خداااا

بال شکسته

مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایش‏اش چه اندازه است؟ 
« دکتر علی شریعتی »

 بالهایم می شکنند و قفس نمی شکند؛
خم شد زیر بار این شکستن، کمر آبروی دلم.
«یک پرنده»
 

پرواز شهید

صدای بال ما بود, در های های کوچه

 خاموش پر گرفتن, در انزوای کوچه

 پرواز را چه گویند, بی بال و پر پریدن

 تا آسمان قدسش, راهی ز کوچه دیدن

1383

/ریحانه/

آسمان من

فرش آبی اتاق من, هرگز آسمان نمی شود

 ابی بی بکران تو و, تا ابد رها نمی شوم

 دستهای تو دور از من است

آسمان من! کجاست بال من!؟

20مهر90

/ریحانه/